خدایا، خدای خوبم
میشه بیای تو قلبم؟
میشه برات درد دل کنم؟
حرفهای نگفتم رو بگم
اشک بریزم
تا شاید یکم سبک بشم
خدایا ...
دلم آغوشت رو میخواد
دلم مرهم میخواد
خدایا ...
دلم پره،
خیلی پر
خدایا ...
بنده هات دلداریم میدن
ولی من دلداری نمیخوام
جواب میخوام
خدایا ...
بریدم،
کم اوردم،
راه رو گم کردم
خدایا ...
بنده هات همش میگن صبر
میگن حکمت
میگن امید
خدایا ...
من دیگه معنی اینا رو نمیدونم
من نمیدونم صبر و امید و حکمت چیه
اما خدایا ...
تو خدایی
تو معنی همه چی رو میدونی
اگه صبر رو میشناسی پس
لبریز شدن کاسه صبرم میشناسی
اگه حکمت رو میشناسی پس
رحمت رو هم میشناسی
اگه امید رو میشناسی پس
نا امیدی رو هم میشناسی
خدایا
خسته شدم
بارها قلبم به درد اومد
اما بازم گفتم خدایا شکرت
بارها این روزگارت بازیم داد
گفتم تو حواست بهم هست
بارها دلم شکست
گفتم خدا بزرگه
آدمات اذیتم کردند
گفتم تو میبینی و جوابشونو میدی
خدایا دیدی؟
دیدی و ساکت بودی؟
اصلا منو میبینی؟
خدایا شکایتت رو پیش کی ببرم؟
خدایا پیش کی ازت گلایه کنم؟
خدایا ...
می دونم بنده خوبی برات نبودم
می دونم گناه کردم
می دونم اشتباه کردم
می دونم گاهی حواسم بهت نبود
می دونم گاهی فراموشت میکنم
اما خدای خوبم
من که غیر شما خدایی ندارم
میشه شما منو فراموش نکنی؟
میشه به درد دلم گوش بدی؟
میشه منو ببخشی؟
میشه تنهام نذاری؟
خدایا ...
صبرم تموم شده
دلم گرفته
قلبم درد میکنه
اشکام بند نمیاد
خدایا ...
گله دارم
شکایت دارم
یه عالمه سوال بی جواب دارم
خدایا...
جواب میخوام
خدایا ...
گیر کردم وسط جهنم
میشه دستمو بگیری؟
میشه راه رو نشونم بدی؟
میشه کمکم کنی؟
خدایا ...
منو ببین
صدامو بشنو
دعامو برآورده کن
ازت خواهش میکنم
خدایا ...
الان باید بیای
باید بیای و دستمو بگیری
و از این جهنم ببریم بیرون
من پاهام قفل شده
من عقلم کار نمیکنه
من دارم غرق میشم
خدایا ...
بیا ...
خواهش می کنم بیا
بیا دستمو بگیر و بلندم کن
...