آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
اطلاعات نویسنده |
پنجشنبه ۹ خرداد ۱۳۹۲ ۱۱:۵۵ قبل از ظهر
|
|||
عضو
شماره عضویت :
30
حالت :
ارسال ها :
89
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
34
اعتبار کاربر :
245
پسند ها :
46
تشکر شده : 89
|
خدايا... چه قدر حرف زدن با تو قشنگ است... چه ساكت و صبور به درد و دل من گوش مي دهي... چه ساده اشاره مي كني كه پيشت بنشينم و اندوه و رنج هزاران سال تنهايي ام را با تو بگويم ... وقتي به رشته هاي نقره اي باران آويزان مي شوم تا خودم را به آسمان تو برسانم مرا به فرشتگانت نشان مي دهي و مي گويي اين است تفاوت آدميان با شما...!!!
چگونه گرد و خاك را از سر و روي كلماتم پاك كنم تا لايق تو بشوند؟؟؟ كجا و در چه جاده اي بنشينم تا گناهان فراوانم را نبيني؟؟؟ چگونه گيسوان تو را شانه كنم تا ساكنان عرش مات و مبهوت بمانند؟؟؟ چه دسته گلي برايت بياورم تا بوي آن بهشتيان را مست كند ؟؟؟ با چه رويي چمدان فرسوده ام را بگشايم و تحفه هاي نا قابلم را تقديمت كنم...؟؟؟
تو مرا بيشتر از خودم دوست داري ... هر بار كه مي خواهم با تو گفت و گو كنم اولين حرف را تو بر زبانم مي گذاري ... هر صبح اين تويي كه مهربانانه از كوچه ما مي گذري و روحم را پر از خورشيد مي كني...!!!
مرا ببخش كه هنوز بند كفشهايم را نبسته ام و نردبان شكسته ام را تعمير نكرده ام... مرا ببخش كه دستهايم را نشسته ام و روز و شبم را گم كرده ام ...
مرا ببخش كه براي يك بار هم كه شده تو را نبوسيده ام...!!!
كاش از كنار تو تكان نمي خوردم... كاش دل به شيطان نمي سپردم... كاش هزاران سال قبل پيش از آن كه زنده شوم در ميان دستان گرم تو مي مردم...!!!
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر |
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|