آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ ۰۸:۲۸ بعد از ظهر
[25]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
338
حالت :
ارسال ها :
1296
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
599
اعتبار کاربر :
18023
پسند ها :
1309
تشکر شده : 2426
|
سلام ای زیبای هشتم عشق سلام ای تک ستاره آسمان ها و زمین امروز دلم را به یادت چراغانی کرده ام شاید که بتوانم در این هوای بارانی دلم را شسته وتو را بیابم . چشمانم در مقابل گنبد زیبای طلایت استقامت تماشا ندارد . به لرزه می افتد پلک هایم در مقابل این عظمت بلند و پرشکوه پنجره فولاد آه پنجره فولاد... ای مهربان ترین مهربان مجذوب کن قلبم را به سمت مشرق عشق . عظمت نورانی گنبدت زیباترین طلوعی است که در تمام عمرم به چشم دیده ام . تن سرد و خموشم گرمی نگاهت را می طلبد پناهم ده به این گرمی آتش عشقت را در من شعله ور کن در این بیابان تاریک همچون موسی در طور سینا راهنمایم باش . من غریبم غریب عشق ای قریب تو پناهم باش چه کسی گفته که خورشید فقط در آسمان می درخشد .مگر نه که تو خورشید را روی زمین نشانیده ای ای سخاوت چشمانت از خورشید نرم تر . ای که دم مسیحایی ات از عیسی گرم تر ای که اعجازت بر تن صدها بیمار گرمی بخش طلوع دوباره ات را محتاجم . شعله ای برکن وجودم را پرشراره کن آتش عشقت را بر جانم بدوان . دیرگاهی است انتظارش را می کشم عمری را در انتظارش دویده ام خوب می دانم خوب می دانم جود و بخشش در خاندانت موروثی است سالها در خونتان جاری است . انگار تمامی ندارد این دریای بی کران احسان رضا جان سر عصیانی من عجب شور و نوایی دارد جز به خلوت حرمت محرمی نمی یابد چه شکوهی دارد دو رکعت نماز عشق به هوای نگاه تو نگاه تو که برایم از هر چیزی بالا تر است نگاه تو که از همه نگاه ها گیرا تر است چشمان تو را می طلبد این دل پر درد و خسته من . چقدر حرف زیاد است آنگاه که به تو نزدیک می شوم اما خلوتم با تو چه سکوت عجیبی را می طلبد چه سکوتی است چه خلوتی عجیب چه معنویتی دارد این آستان پر از نور و طلا . چه عظمتی است وقتی زائرانت با چشمانی پر از آه می آیند مگر می شود کسی پا در آستان بگذارد و نگرید مگر می شود در مقابل سرچشمه خوبی ها سر تعظیم فرود نیاورد می دانم آنکه با تو همراه است عالمی را در آغوش خود گنجانده است . چه کسی می گوید در شب خورشید نمی درخشد به گمانم آنها تا کنون به عظمت خورشید خراسان پی نبرده اند تو آفتابی هستی در آسمان دل تمامی زائران تو آن عظمتی هستی که در آسمان ذهن نمی گنجی ماه نورانی شب های سیاه عمر من تو فرزند همان یاس کبودی تو نوگل ان مادری هستی که عشق را جز با خدا قسمت ننمود مادرت آیینه تمام بود یاس بود کوثر جاری در آسمان و زمین همه می گویند فاطمه خورشید بود تمام عظمت خورشید در بزرگی اوست من می گویم او ستاره بود کوچک اما بزرگ .و به قول یکی از افراد فاطمه فاطمه بود. من تو را با تمام لحظه های عاشقی دوست دارم تو ای گوشه نشین بین الحرمین اکنون در کدامین سمت از حرم پرنور رضا نشسته ای به چه می اندیشی؟
ویرایش ارسال توسط : sadaf
در تاریخ : چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ ۰۸:۳۴ بعد از ظهر می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ ۱۰:۴۷ بعد از ظهر
[26]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
338
حالت :
ارسال ها :
1296
محل سکونت : :
تهران
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
599
اعتبار کاربر :
18023
پسند ها :
1309
تشکر شده : 2426
|
ثواب زيارت امام رضا (ع) حضرت موسى بن جعفر (عليه السلام) مى فرمايد : كسى كه قبر فرزندم را زيارت كند براى او نزد خدا هفتاد حج مقبول است . راوى مى گويد : گفتم : هفتاد حج ؟! فرمود : آرى ، هفتصد حج . گفتم : هفتصد حج ؟ فرمود : آرى ، هفتاد هزار حج . گفتم : هفتاد هزار حج ؟ فرمود : چه بسا حجى كه پذيرفته نشود ؛ كسى كه او را زيارت كند و يك شب در آن منطقه بخوابد مانند اين است كه خدا را در عرشش زيارت كرده است . گفتم : مانند كسى است كه خدا را در عرشش زيارت كرده است ؟ فرمود : آرى ، هنگامى كه قيامت برپا مى شود چهار نفر از اوّلين و چهار نفر از آخرين بر عرش قرار دارند ، اما چهار نفر اوّلين : نوح و ابراهيم و موسى و عيسى است ؛ اما چهار نفر آخرين : محمد و على و حسن و حسين است . سپس نخ ترازى كشيده مى شود ـ كه خوبان را از بدان جدا مى كند ـ پس زائران قبور ما با ما قرار مى گيرند ، از نظر برترين درجه ، و نزديك ترينشان به عطا و بخشش ، زائران قبر فرزندم على بن موسى الرضا(ع) هستند. در مورد زیارت حضرت امام رضا(علیه السلام) بیش از چهل روایت از هشت معصوم به دست ما رسیده است که آن روایات را با ذکر سند براتون میذارم تا اینکه زیارت را با شوق بیشتری انجام داده و دعاگوی این حقیر نیز باشید و امید دارم که مورد قبول حضرتش قرار بگیره: حضرت رضا عليه السّلام فرمود: « هر كس مرا با دورى راهش زيارت كند و از راه دور به زيارت من بیاید در روز قيامت در سه جایگاه بيارى او خواهم آمد تا او را از ناراحتيهاى آن حال نجات دهم: اوّل : در آن هنگام كه نامههاى اعمال پخش مىشود از جانب راست و از جانب چپ. دوم : در آن هنگام كه از صراط ميگذرد. سوم: در آن وقت كه بپاى ميزان عمل ميرسد و عمل او را بررسى كرده مىسنجند.» (عيونأخبارالرضا(ع)، ج2، ص255، ح2- الأمالي لشيخ الصدوق، ص121- بحارالانوار، جلد99، صفحه35، می پسندم 5 0 5 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۳ ۱۱:۳۵ بعد از ظهر
[27]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
113
حالت :
ارسال ها :
123
محل سکونت : :
قم
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
189
اعتبار کاربر :
771
پسند ها :
150
تشکر شده : 71
|
امام رضا (علیه السلام) فرمودند:
عقل شخص مسلمان کامل نیست مگر اینکه ده خصلت داشته باشد: 1- از او امید خیر برود 2-از شر و بدی او در امان باشند 3-خیر و کار خوب اندک دیگری را بسیار بشمارد 4-کار خوب و خیر زیاد خود را کم شمارد 5-هرچه حاجت زیاد از او بخواهند ملول و دلتنگ نشود 6-در همه عمر خود از طلب علم و دانش خسته نشود 7-فقر در راه خدا از توانگری در نزد او محبوبتر باشد 8-خواری در راه خدا از عزت و آقایی که با دشمن خدا باشد نزد او محبوبتر است 9-گمنامی را از شهرت بیشتر دوست داشته باشد 10-سپس فرمود دهمی و چیست دهمی و چقدر مهم است؟ به آن حضرت عرض شد: دهمی کدام است؟ فرمود: هرگز احدی رو نبیند مگر اینکه بگوید: او از من بهتر و با تقواتر است. می پسندم 4 0 4 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۷:۵۵ قبل از ظهر
[28]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
764
حالت :
ارسال ها :
314
محل سکونت : :
دنیای خفقان
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
202
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
2962
پسند ها :
469
تشکر شده : 328
وبسایت من :
وبسایت من
|
دلم شکسته،دلم را نمی خری اقا؟
مرابه صحن بهشتت نمی بری اقا؟ مریضم راشفانمی دهی اقا؟ حاجتم راروا نمی کنی اقا؟ بغضم رانمی شکنی اقا؟ میدانم غرق گناهم ولی خوب میدانم دست خالی برم نمیگردانی .. مگه نه اقا؟ می پسندم 7 0 7 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۱۱:۳۱ قبل از ظهر
[29]
|
|||
مناظرات امام رضا (ع) 1 دعوت مامون از امام به مجلس مباحثه بزرگان ادیان
مأمون به وزیر خود، فضل بن سهل، دستور داد صابی - بزرگ صائبین - و هربذ اکبر - بزرگ آتش پرستان - و علمای زرتشت و نسطاس رومی و علمای ادیان دیگر را جمع کند تا با آنها سخنی را در میان بگذارد. واکنش امام علیه السلام
امام فرمود:« به مأمون سلام برسان و بگو من منظور تو را میدانم و انشاء الله فردا صبح در مجلس تو خواهم بود. » استدلال امام درباره نبوت عیسی علیه السلام
مأمون امام را کنار خود نشاند، مدّتی با او گرم صحبت شد و سپس به جاثلیق گفت: « ای جاثلیق! ایشان پسر عموی من، علی بن موسی الرضا، از فرزندان فاطمه، دختر پیامبراسلام، و علی بن ابیطالب است. دوست دارم با او بحث کنی اما انصاف را هم رعایت نمایی.» استدلال امام از انجیل
امام شروع کرد به خواندن سفر سوم انجیل تا رسید به نام مبارک محمد صلی الله علیه و اله و سلم. بعد فرمود:« ای نصرانی! به حق مسیح و مادرش سوگند، آیا من عالم به انجیل هستم؟» دلیل اختلاف اناجیل چهارگانه
سپس امام رضا علیه السلام به راس الجالوت رو کرد و فرمود:« تو را به حق آن ده آیهای که بر حضرت موسی علیه السلام نازل شد، آیا خبر محمد صلی الله علیه و آله وسلم را در تورات ندیدهای؟» اثبات نبوت پیامبر اسلام با کتب آسمانی
مناظره حضرت با رأس الجالوت: پرسش امام از راس الجالوت
سپس فرمود:« ای رأس الجالوت! من از تو میپرسم دلیل نبوت حضرت موسی علیه السلام چیست؟ » مناظره با عمران صائبی
امام با هربذ اکبر که عالم زرتشتیان بود سخنی کوتاه گفت و او نیز از جواب عاجز شد. عمران پس از مسلمان شدنحسن بن محمد نوفلی در ادامهی روایت میگوید:آن شب امام علیه السلام عمران را برای شام دعوت کرد. سپس یک دست لباس و یک مرکب با ده هزار درهم به عمران هدیه کرد و او را سرپرست صدقات بلخ قرار داد. مأمون هم ده هزار درهم و فضل بن سهل نیز پول زیادی به او بخشیدند. از آن پس عمران در دفاع از اسلام با علمای ادیان دیگر بحث میکرد و آنها را شکست میداد. می پسندم 1 0 1 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۱۱:۳۹ قبل از ظهر
[30]
|
|||
عضو
شماره عضویت :
1311
حالت :
ارسال ها :
1657
محل سکونت : :
هرجا خطری تره
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
519
دعوت شدگان :
1
اعتبار کاربر :
16628
پسند ها :
1231
تشکر شده : 2189
|
اللهّمَ صَلّ عَلي عَلي بنْ موسَي الرّضا المرتَضي الامامِ التّقي النّقي و حُجَّّتكَ عَلي مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثري الصّدّيق الشَّهيد صَلَوةَ كثيرَةً تامَةً زاكيَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه كافْضَلِ ما صَلّيَتَ عَلي اَحَدٍ مِنْ اوْليائِكَ. ترجمه ی صلوات امام رضا:
خدایا رحمت فرست بر علی بن موسی الرضا امام با تقوا و پاک و حجت تو بر هر که روی زمین است و هر که زیر خاک، رحمت بسیار و تمام با برکت و پیوسته و پیاپی و دنبال هم چنان بهترین رحمتی که بر یکی از اولیائت فرستادی. می پسندم 2 0 2 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۱۱:۴۲ قبل از ظهر
[31]
|
|||
السلام ای حضرت سلطان عشق
یا علی موسی الرضا ای جان عشق السلام ای بهر عاشق سرنوشت السلام ای تربتت باغ بهشت می پسندم 0
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۱۱:۴۷ قبل از ظهر
[32]
|
|||
می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۱۱:۴۹ قبل از ظهر
[33]
|
|||
می پسندم 0
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۲:۲۸ بعد از ظهر
[34]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
1260
حالت :
ارسال ها :
374
محل سکونت : :
کنار دریا
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
96
اعتبار کاربر :
2572
پسند ها :
362
تشکر شده : 340
|
سلام به همه بچه های یاران منتظر، آقا مهدی تو ابتدا تیتری که برا این عنوان زد گفت میشه خاطره هم گذاشت، نگاه کردم دیدم کسی خاطره نذاشته اما من گفتم بزارم دلیلشو هم آخر میگم...
هرچی فکر کردم نتونستم برا داستانم اسم بزارم هر چی دوست دارید خودتون براش بزارید. سال 90تابستونش بود،قرار بود آموزش مربی گری یه طرحی برم،که طبق روال این طرح تو استان برگزار میشد وبچه های همه شهرها تو یه شهر جمع میشدن، نمیدونم چه طور شد که زنگ زدن گفتن برا اولین بار قراره این آموزش تو یه استانه دیگه برگزار شه منم با شوق گفتم کجا!!! گفتن مشهد منم که دیگه داشتم ذوق مرگ میشدم سه روز مجانی مهمون آقا، خلاصه به خانواده گفتمو اونا هم که راضی بودن، بابامامانم رفته بودن تهران خونه نبودن قرار بود همون فرداش مهمون بیادواسه داداشم! منم شب عازم سفر بودم از خود صبح تا شب فقط مشغول تمیزکاری خونه بودم با خودم گفتم اشکال نداره شب تو ماشین استراحت میکنم، حرکت هم 12شب بودرفتم دیدم ما 5نفری از شهرمون برا این سفر انتخاب شدیم که من یکی شونو فقط میشناختم، اون سه تا دیگه رو نه،حالا بشین ماشین بیاد ساعت دیگه داشت به 2شب می رسید دیگه همه مون کلافه وخسته وناامید دیگه من که از فرط خواب و خستگی نابود بودم دیگه حرفامون هم ته کشید ه بود که بالاخره رخششون اومد سوار شدیم خلاصه تا ماشین راه می افتاد یکم ذوق میکردیم دوباره تو هر شهرمی ایستاد بقیه بچه ها رو سوار کنه فکر کنم تا اذان تو استان بودیم، فضای ماشین هم شلوغ بازار شامی بود واسه خودش انگار سر شبه تازه کولر ماشین هم که کل ماشینو به سرد خونه تبدیل کرد منم که منجمد شدم حالا مگه خواب میگیره!!!! اخ اینو نگفتم یه لحظه داشتیم با عزرائیل هم اشنا میشیدم که نشد بریم (ظاهرا گناه م زیاد بود گفت برو زیارت ببینم چه کاره میشی بعدش) خلاصه رسیدیم مشهد( با خودم گفتم الان رفتیم هتل استراحت میکنم بعد میرم حرم!) من چه خیالو برنامه ریزا چه خیال! بالاخره تا پامون رسید هتل مسولای گرامی نگاه کردن چرا دیر اومدین؟؟؟؟؟ ما رو میدونی قیافه که 6در 4گفتم اینا چه دل خوشی دارن، اینا چی میگن،دیدم نه جدی قضیه ظاهرا بد آشی برامون پختن!گفتن زود ساکاتونوبزارین تو اتاقاتونو برمیگردین پایین شما کلی از برنامه عقبین زود سالن برنامه ها!خلاصه تشنه گشنه کوفته نشستیم مگه تموم میشه سالونو نگاه کردم دیدم همه خوابن نمیدونم واسه کی ها اونا کلاس گذاشتن!!!!!!خلاصه اون سه روزی که اونجا بودیم جاتون خالی پادگان بهتر بود تا هتل وبرنامه هاش، یه نمونه کوچیکشو بگم از خود قبل صبحانه کلاس شروع میشد تا خود اذان مغرب!!!!!!!!!!! شام ونهار که اوفففففف افتضاح در حدمرگ، شبا هم تو اتاقی که 5تا دختر قراره باهم باشندیگه چی میشه همشونم شیطوون دیگه خودتون فکر کنید چی میشه کلا 2ساعت شاید خواب مفید بودتو تمام یه شبانه روز،زیارت که امپی تری فقط سلام نماز اقا تو دانی اوضاعمون! خلاصه شب آخراقامتمون شب نیمه شعبان بود،گفتیم بچه ها امشب بعد شام میریم تا آخر وقتی که جون داریم می مونیم، راهی شدیم حرم، دیگه شلوغی شب نیمه شعبانو خودتون تصور کنید چی بود، من از یه صحنی زیادی خوشم میاد به بچه ها گفتم من میرم اون صحن، منیره برگشت گفت منم یه صحنه دیگه رو گفتم باشه بریم ازاد هر کی از هر مسیری دوس داره بره 3تاشون یه سمتی رفتن و منو همین دوستم فاطمه یه سمت دیگه، رسیدیم دیدم برنامه داره، صدای دعا پخش میشه شلوغ اصلا نمیشه وایستی چه برسه یه گوشه خالی پیدا کنی واسه نشستن بالاخره یه جای که دید خوبی به گنبد داشت ایستادم هر کدوم مون مشغول یه کاری شدیم تو خلوتمون، برنامه دعاهم تموم شد گفتم فاطمه بریم نماز تو حرم اینجا تو حیاط سخته بریم قسمت خانوما ما که قرار ه بریم حداقل امشب یه دل سیر بریم ضریح رو ببینیم، اونم پلاستیک کفشارو گرفتو رفتیم داخل، دیدم اه این 3 تا هم این تومشغول ان، ما هم یه تقریبا یه ساعت ونیم اون تو موندیموبعد راهی شدیم، همینطور که داشتیم می اومدیم بچه میگفتن وای ما کلی صلواتی گرفتیمو تبرک شما چی گفتیم نه بابا ما چیزی نگرفتیم اصلا، خلاصه قرار شد قبل رفتن بریم یه کافی شاپ بعد بریم هتل همه راضی رسیدیم بیرون حرم تو حیاط هر کدوم کفشاشونو ریختنو مشغول پوشیدن، حالا من تو اون شلوغی نگاه میکنم جز دوتا صندل مردونه روبه روم چیزی نمی بینم میگم فاطمه اینا چیه! میگه چی! میگم نگاه کن اینا چیه تو خالی کردی از پلاستیک!!!!!!!!!!فاطمه یه نگاه به من ویه نگاه به صندلا!!!!!! من و میدونی داشتم منفجر میشدم از فرط عصبانیت، اون 3تا هم از خنده داشتن بیهوش میشدن!!!!خودمو خیلی کنترل کردم که جیغ نزنم سرش! گفت حالا چیکار کنیم، یکم نگاهش کردمو گفتم چیکار داره بکنیم : کفشای ما به درک اینا رو صاحباشو چیکار کنیم ماله کیه اصلا از کجا گرفتی ووووای هر چی میگفتم میگفت نمی دونم ماله خودمون بود! میگم بابا کفشای ما اینجوری بود دیگه واقعا داشتم منفجر میشدم،به اون سه تا گفتم شما ها برید کافی شاپ تا ما بگردیم بلکه صاحب اینا رو پیدا کردیم از اونا انکارو از من اصرار بالاخره اون 3تا رو راهی کردم رفتن، حالا دوباره راهی داخل حرم میشیم میریم اونجای که نماز خوندیمو پیدا میکنیم، هر چی پلاستیک می دیدیم دوتای می افتادیم به جونش، خلاصه یهو برگشتم گفتم فاطمه! گفت چیه: گفتم من مخم تعطیل شده! تو چرا چیزی نمیگی اینجا قسمت خواهرست صندل مردونه اینجا چه میکنه یا خدااااااااااا یعنی باز بریم صحن،تودلم نذر کردم اقا این همه این ور واون ور رفتیم صاحب ایناپیداشه،اونا حداقل مثل ما پیاده نرن تا مقصد!!!!!!! باور کنید دیگه از فرط خستگی گرما تشنگی عصبانیت فقط دلم می خواست جیغ بزنم،تو اون ازدحام جمعیت هر سمتی هول میدادن اصلا نمیدونستیم از کدوم در اومدیم از کدوم سمت باید بریم، دید فضای که عالی، هر صحنی می رفتیم اشتباه میشد خلاصه بعد نیم ساعت صحن گردی از چندتا خادم پرسیدن پیدا کردیم، وقتی وارد صحن شدیم به فاطمه گفتم: کجانشسته بودیم حالا! گفت نمیدونم، گفتم من از یه زاویه ای به گنبد نگاه میکردم برم زاویه شو پیدا کنم که تو ذهنمه خلاصه اون زاویه پیدا کردم، فاطمه یه ردیف من یه ردیفو میگشتم همه اونای که مشغول سخنرانی گوش دادن بودن حواسشون به منو اون بود هی میگفتن چیزی شده چیزی گم کردین حالا ما هی میگفتیم نه چیزی نشده،عینه دزدا فقط پلاستیکارو سروته میکردیم،فقط تو دلم میگفتم پیداشه صاحبش وگرنه من دیگه نمیتونم برم دفتر اشیا گمشده دیگه دارم پس می افتم،یهو چشم ام خورد به یه کفش با چه ذوقی دویدم سمتش بگیرم، یه خانومه برگشت گفت خانوم ماله شماست منم که شستم خبردارشد گفتم اره خانوم حالا از خجالت سرمو نمیتونم بلند کنم فاطمه که همچنان مشغول کاویدن بود گفتم بیا پیدا شد هم کفشا ی ما هم ظاهرصندل های این خانوم واقا، باورتون نمیشه از خوشحالی داشتم بال در می اوردم،باخودم میگفتم وای اقا چه جور اینا نزدیک 4ساعتی اینجا نشستن تو عجب بودم) اخه من فقط خواستم ماله اونا پیدا شه نه ماله ما،ما دوتا هم اروم راه افتادیم، اون 3تا هم 30باری زنگ زدن کجاین بیاین، گفتیم باورکنید دیگه من فقط میخوام استراحت کنم همین حیاط حرم هم باشه برام مهم نیست،فاطمه هم گفت بریم راهی شدیم سمت هتل از تشنگی خستگی دیگه اشکم فقط محتاج یه تلنگر بود که بریزه،رسیدیم هتل اون 3تا هم پیش پای ما رسیدن، براشون ماجرا رو تعریف کردیم دیگه نفسمون در نمی اومد اونا برگشتن گفتن حالا ما یه چیزی بگیم واستون ما تو کافی شاپ مشغول خوردن بودیم دیدیم یه خانومی اومد داره به همه از این بسته های تبرکی خوشگل رو میزشون به تعداد میزاره، وقتی سر میز ما رسید 5تا گذاشت، ما هر چی نگاه کردیم ما که سه تایم این چرا 5تا گذاشت هر کدوم سهمومونو گرفتیم به اون دوتا اضافی نگاه کردیم یهو هر سه تا اومد خاطرمون که این 2تا ماله شما دوتاست، امشب دنبال بسته نرفته براتون اوردنا الان هم برید خوردنی های که ما گرفتیم براتونو بخورین هم بسته های خودتونو بگیرین، خوشبحالتون، من که تا اون موقع واقعا داغون بودم یهو انگار همه چی فراموشم شد، همه خستگی های این سفر.... همه این داستان و تعریف کردم بگم آقا من این روزها به هر بهانه ای یادتان میکنم شما چی؟؟؟؟ آن ها که خاک را به نظر کیمیا کنند آیا شود که گوشه چشمی هم به ما کنند............ می پسندم 3 0 3 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
|||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۳:۵۶ بعد از ظهر
[35]
|
|||
هم نشینی با غلامان و سیاهیان در یک سفره مردی از اهالی بلخ گفت: در سفر خراسان با امام رضا (علیه السلام) همراه بودم، روزی سفره گسترده بودند و امام (علیه السلام) همه خدمتگزاران و غلامان حتی سیاهان را بر آن سفره نشاند تا همراه او غذا بخورند. من به امام عرض کردم: فدایتان شوم، بهتر است اینان بر سفره ای جداگانه بنشینند. فرمود: ساکت باش، پروردگار همه یکی است، پدر و مادر همه یکی است و پاداش به اعمال است.
می پسندم 8 0 8 تعداد آنلایک ها ( 0 ) از این کاربر
|
||||
|
اطلاعات نویسنده |
امام رضا علیه السلام را تا روز ولادت با انواع مطالب به انجمن یاران منتظر دعوت کنیم
پنجشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۳ ۰۶:۲۷ بعد از ظهر
[36]
|
|||
بانو
شماره عضویت :
146
حالت :
ارسال ها :
650
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
465
دعوت شدگان :
19
اعتبار کاربر :
5448
پسند ها :
399
تشکر شده : 1546
|
آشنای همیشه قلبم...
ای امامی که با هرم اشکها آشنایی و راز دلتنگیها ی نفس گیر را خوب میدانی ، ای کسی که دستهای اجابت را می فشاری و با قلقله نیازها در صحن و سرایت کسی را ناامید از درگاهت نمی رانی ، ای که هربار پایمان لغزید و دوباره به سویت آمدیم باز زیر سایه ات جا داشتیم ، ای امامی که لا به لای مناجاتها مشهودی و ناخوشی احوال را مرهمی، ای که بیقراریهای بی تاب کننده را درمانی، کلمه به کلمه ، حرف به حرف ، چکه چکه می باری بر دست نوشته هایم و من یاد می گیرم وقتی تلخ و کلافه و خسته ام برای رهایی از این همه دغدغه " تو" را طوری طواف کنم که تعبیر عاشقانه های با تو بودن در وجودم جان بگیرد. وقتی دیر می شود و طلبیده نمی شوم ، خیال فاصله گرفتن از" تو" کابوس می شود کنج دلم وبود و نبودم بوی هراس می گیرد و این "تو"یی که مرا از پیله ام بیرون می کشی و به یادم می آوری جایی در این شهر گنبد و بارگاهی است که می تواند به مهربان ترین شکل ممکن این بیقرار ناآرام را آرام کند... این بی قرار را که هر وقت سیلی می خورد از روزگار یادش می آید کسی هست که سنگینی بی پناهی اش را تسلی شود. دلم می خواهد زیارت نامه ات را ضیافت قلبم کنم، بغض کنم و بغضم بترکد و در وادی درد دلهای اشک آلودم به لکنت بی افتم ... دلم می خواهد روحم که سنگین می شود تو معجزه کنی تا من تشنه نمانم محبتت را . همین که قافیه های عشق را برایت ردیف می کنم، همین که با تمام وجودم تو را به نام صدا می زنم، همین که حضور تو را به حقیقت دلسرد کننده روزهایم پیوند میزنم همه اینها یعنی در این برهوت بی کسی تنها نیستم، تو هستی و من به بودنت دلخوشم. در هیاهوی زائران ، حضور تو آنقدر پر رنگ است که نمی شود در کنار تو بود و ردی از حضورت را بر بوم خاطرات حک نکرد. خوب است که تو هستی و عاشقانه هایمان در کنارت تفسیر می شود. حالا میلاد تو است و ما مشتاقیم به دستی که تو از سر کَرَم و کرامت بر سرمان می کشی و ما یادمان می ماند که بهشت همینجاست، همینجایی که تو تسلی میدهی،آرامش می بخشی و اجابت میکنی.
السلام علیک یا غریب الغربا...
می پسندم 0
|
|||
|
امکان افزودن پاسخ به این موضوع وجود ندارد امکان افزودن موضوع در این بخش وجود ندارد |
|
برچسب ها
|
امام ، رضا ، علیه ، السلام ، را ، تا ، روز ، ولادت ، با ، انواع ، مطالب ، به ، انجمن ، یاران ، منتظر ، دعوت ، کنیم ، |
|