(نسخه قابل پرینت موضوع) عنوان موضوع : دوستت دارم مولا جانم نمایش موضوع اصلی : |
سلام مولای من دوباره و باری دیگر برایت نامه می نویسم . این بار قلمم خود عاشقت شده و خود جملات من را از قلبم حس کرده و روی کاغذ زندگی حک می کند.ای ساربان دل منتظر من ! بیا که دیگر فرصتی ندارم برای زندگی ، تمام نفس هایم را در راهت خرج کرده ام و قلب تکیده ام را در عشقت بخشیده ام... بیابان را با خیال تو چون جنگلی سرسبز سپری کردم و باقدم هایم ردی از عشق جا گذاشتم تا شاید ببینی که مجنون افسانه ها به حقیقت پیوسته...... آری مجنونی که تو را تا بی نهایت دوست دارد. مولای من ، جمعه، تمام کوچه باغهای دلم را با اشکانم تر کردم تا بوی عشق دهند و اسفندی از چشم منتظرانت دود کردم و باقلبی پردرد به سوی آمدنت دویدم ، اما تو را نیافتم که نیافتم. گامهایم سست و چشمانم به نقطه ای از جمکرانت خیره شده و تو باز گفتی که انتظار ، عشق را قشنگ تر خواهد کرد و به من گفتی بگذار عشقمان قشنگ تر از همه ی عشقان دنیا گردد زیرا که انتظار ، شوق وصال را زیاد خواهد کرد. عشق من ، چگونه و با کدامین قلب و با کشیدن کدامین نفس ، منتظرت بمانم و به امید ظهور ، روزهایم را سپری کنم ؟ نکند بمیرم و تورا نبینم و چه دردناک است آن روز... عشق من بیا و اجازه بده تا با اشک دیدگانم ، گامهایت را شستشو دهم و بگذار تا با تارهای گیسوانم ترانه ی پایان انتظار را بنوازم وقبل مردنم برای آخرین بار بگویم دوستت دارم . دوستت دارم........... دوستت دارم گفتم که خدا مرا مرادی بفرست طوفان زده ام راه نجاتی بفرست فرمود که با زمزمه یامهدی نذر گل نرگس صلواتی بفرست اللهم صلی علی محمد و ال محمد وعجل فرجهم |
Powered by FAchat