آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
داستان کوتاه
جمعه ۲۳ تیر ۱۳۹۶ ۰۴:۴۴ بعد از ظهر
[#1]
|
||
عضو
شماره عضویت :
3449
حالت :
ارسال ها :
166
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
53
اعتبار کاربر :
619
پسند ها :
56
تشکر شده : 43
|
🔘 داستان کوتاه
دو شیر از باغ وحشی میگریزند و هر کدام راهی را در پیش میگیرند، یکی از شیرها به یک پارک جنگلی پناه میبرد ، اما به محض آنکه بر اثر فشار گرسنگی رهگذری را میخورد به دام میافتد! ولی شیر دوم موفق میشود چند ماهی در آزادی به سر ببرد و هنگامی هم که گیر میافتد و به باغ وحش بازگردانده میشود حسابی چاق و چله است!؟ شیر نخست که در آتش کنجکاوی میسوخت از او پرسید : کجا پنهان شده بودی که این همه مدت گیر نیفتادی؟! شیر دوم پاسخ میدهد : توی یکی از ادارات دولتی!! هر سه روز در میان یکی از کارمندان اداره را میخوردم و کسی هم متوجه نمیشد ، پس چطور شد که گیر افتادی؟! شیر دوم پاسخ میدهد : اشتباها آبدارچی را خوردم چون تنها کسی بود که کاری انجام میداد و غیبت او را متوجه شدند! منبع:کانال بهلول در پیام رسان سروش |
||
|