آخرین ارسال ها |
نوار پیام ها |
مدیریت پیام ها |
نمایش موضوع به شکل عادی | |||
اطلاعات نویسنده |
شهيد عارف علي راحتي
یکشنبه ۱۹ دی ۱۴۰۰ ۱۲:۱۸ قبل از ظهر
[#1]
|
||
عضو
شماره عضویت :
3401
حالت :
ارسال ها :
977
جنسیت :
تعداد بازدیدکنندگان :
200
اعتبار کاربر :
1499
پسند ها :
144
تشکر شده : 243
|
شهيد عارف علي راحتي
متولد: 9 /11 /1345 محل تولد: دارالمؤمنین خوی تاريخ شهادت: 5 /12 /1365 محل شهادت:شلمچه ادامه عملیات کربلای 5 فرازي از زندگينامه شهيد: بوده اند انسانهايي كه تولدشان راز بزرگ و زندگيشان تاريخي پر ثمر و رفتنشان عظمتي به وسعت تمام زيبائي هاي دنيا داشته است و شهيد علي راحتي در نهم بهمن ماه سال 1345 در شهرستان خوي در خانواده متدين ديده به جهان گشود و پرورش يافت. فهم و هوش سرشار او از همان اوان زندگي، نظرها را به خود معطوف داشته و چهره نوراني اش آينده روشن و درخشان او را نويد مي داد. بعد از پيروزي انقلاب با اعتقاد خالصانه اي كه به ولايت فقيه داشت عضوي دلسوز و خستگي ناپذير در پايگاه شهدا بود و تحصيلات خود را در دبيرستان شهيد مدني ادامه مي داد تا اينكه با شروع جنگ تحميلي لباس مقدس بسيجي را بر تن كرده و عازم جبهه هاي حق عليه باطل مي گردد تا از حريم انقلاب و امامش دفاع نمايد. رفتار و شجاعت و خلق و خوي پسنديده او هنوز هم در دل همسنگرانش باقي است با آن نمازهاي خالصانه اش و دعا و گريه هاي پرسوز و عارفانه به درگاه خدا خاطرات بسي به ياد ماندني در دل همسنگران به جاي داشته است. زرق و برقهاي دنيا در حوزه معنويت و روحانيتي كه علي در آن به سر مي برد جاذبه خود را از دست داده بود. او ديده دورانديش خود را به هدفهاي والا معطوف كرده بود. او عاشق لقاءا... و ديدار معشوق بود و با علم بر اينكه در سال 1365 به حالت سجده به ديدار معشوق خود نائل خواهد شد يك روز قبل از شهادت خويش در حالي كه كفن بر تن پاك خود مي پوشد اعلام مي دارد كه فردا شهيد خواهم شد. سرانجام اين عاشق پاكباخته فرزند قرآن و اسلام در شيرين ترين لحظات در تاريخ 1365/12/5 در منطقه شلمچه در ادامه عمليات كربلاي 5 در حال سجده شربت گواراي شهادت را سر كشيده و به خيل عاشقان سبك بال مي پيوندد. #فرازهايي_از_دست_نوشته_هاي_شهيد_قبل_از_عمليات_والفجر4 شب است، آخرين ديدار، آخرين روز، آخرين شب، آخرين ثانيه ها، همه از همديگر حلاليت مي طلبند و همديگر را بغل گرفته و از يكديگر قول شفاعت مي گيرند. قلم را ياراي نوشتن و زبان را طاقت توصيف نيست ليكن براي درك لحظه هاي عرفاني چشم بينا مي طلبد نوشتن و زبان را طاقت توصيف نيست و شيرين ترين ساعات عمرم مي باشد زيرا قلبهايمان همچون تازه متولد شدنمان بود كه غير از خدا كس ديگري در دلها جا نداشت. همه گريه مي كردند. گريه شوق لقاءا... ،گريه عشق به محبوب، توصيه هاي فرمانده لشكر شهيد باكري را به همديگر يادآوري مي كرديم كه هميشه با ياد خداوند و ذكر خدا عمليات را انجام دهيد. |
||
|